باورم نمیشه بعد 1000 روز دارم بالاخره یه جمله یا چندین جملات برات مینویسم

میدونی باز دوباره ماه رمضونه ولی هیچی مثل اون ماه رمضونی که باهم شروع کردیم نیست

اره همون ماهی که شروعش بودی و پایانش نه

هیچوقت نفهمیدی چقد تو نبودت داد زدم.. من ادمی نبودم که داد بزنم از کوره در برم عصبی بشم یا.. 

ولی بعد رفتنت هرروز یکی میگفت چرا انقدر عصبی بعد رفتنت هرروز یکی میگفت چرا انقدر تو خودتی چرا انقدر افسرده ای چرا با بقیه حرف نمیزنی

شاید دیگه نتونم ادم شادی بشم دیگه نتونم به اون ادمی که بودم برگردم..

حس میکنم تو این دنیا نمیتونم هیچکسو اندازه تو دوست داشته باشم..

راستش فکر میکردم برای همیشه فراموش شدی و من دیگه قرار نیست بهت فکر کنم ولی الان دو هفتس حتی یه ثانیه از ذهنم کنار نمیری..

خیلی دارم خودمو سرگرم میکنم..

نمیدونم بیا امیدوار باشیم برگردم خوابگاه از سرم پریده باشی

بیا امیدوار باشیم بتونم فقط یه رابطه رو وقتی که دیگه حتی نمیتونم تورو به یاد بیارم شروع کرده باشم و خوشبخت باشم.