میخواستم برم براش بنویسم:

هرموقع بهت نیاز دارم نیستی و بدیش اینه که نمی‌تونم ازت توقع داشته باشم که باشی؛

سخت‌تر از این‌ که آدم میدونه قرار نیست باشی، اینه که بدونه حق نداره بودنتو بخواد.

راستش الان که دیگه قرار نیست صاحب آغوش و قلبت باشم

دارم از ته ته وجودم غصه میخورم که نکنه یکی بیاد توی زندگیت و صاحبشون بشه؛

حتی فکر کردن به این که یه نفر دیگه بخواد گرمای آغوشتو حس کنه باعث میشه نفسم

بگیره :)